از نامه های محمد عالم افتخار
آشیل بخارایی آشیل بخارایی

                                             

«بشر» موجود طبیعی ـ

«انسان» موجود فراطبیعی !

 

بنده از جمع نامه ها و مکاتبات محترم محمد عالم افتخار ، 12 مورد را بر گزیده ام تا به  مرور در انترنیت  به  نشر  بسپارم .

بنابر همراهی با دوستم استاد محمد اسماعیل اکبرکه خود را در دورهء جدید شورای ملی کاندیدا نموده و میگوید که این دور شورای ملی در سرنوشت کشور بیحد حساس و مهم است و الا من به چنین کار اقدام نمیکردم ؛ باری هم  به ملاقات جناب افتخار رفتیم  . پس از مباحث انتخاباتی من یاد داشت نامه های برگزیده ام را  به ایشان داده و در زمینه استیذان خواستم .

 گفتند : من که با کس معاملات خائینانه و ضد بشری نداشته ام ؛ حالا که شما آنها را دارای ثمرات جانبی یافته اید . بدهید نشر گردد ولی صرفاً اسامی و آدرس ها و علائیم فارقه را حذف نمائید که مشکلی به کس ایجاد  نکند . 

در فرصت های دیگرِ این ملاقات ؛ صحبت میان استاد اسماعیل اکبر که کاندیدای پارلمان است و محترم افتخار گرم گرفت . حرف بر سر کتاب « معنای قرآن » آمد که جناب افتخار در شرف انجام آن میباشند .  استاد اکبر ؛ به ایشان تذکر داد که برای بهتر شدن کار کتاب معنای قرآن به اثر کسی هم رجوع نماید که بیش از هرکس به معنای « نص»  تأکید داشته است .  با سپاسگذاری توصیه را پذیرفت ولی سخنی بر آن افزود که تصور میکنم همراه محترم من را شوکه کرد :

ـ من از کانال کاملاً دیگر وارد بحث « معنای قرآن » شده ام . این دریچه و کانال جز با کلید ساینس و ریاضیات ؛ نمیتوانست گشوده شود . متأسفانه بهترین محققان ما درین عرصه  تا کنون چاره ای  نداشته اند ؛ جز اینکه سرنئ را  از طرف گشادش بنوازند !

و آنگاه  بحث  به جانب  تجارب  عملی کشیده شد . استاد افتخار به چند تجربهء خویش که با یک چوچه سگ ، چند تا بز و گوسفند و گاو و اسپ و مرکب و مرغ و گربه ... هدفمندانه انجام داده بوده مختصراً اشاراتی نمود که من و همراهم را به شدت هیجان زده کرد .

 بخصوص تجربه ها با چوچه سگ ، خیلی جالب و دارای مفاهیم عمیق بود . همراه من که خود آدم دانشمند و با مطالعه و مجرب و از نوادر امروز افغانستان میباشد ؛ پیشنهاد کرد که باید این تجربه ها  به گونهء مشخص نگارش یابد  تا در صورت لزوم  مشابه های آنها با ابزار و امکانات پیشرفته تر که اکنون روز افزون میباشد ؛ تکراراً انجام شود و نتایج مانند تجارب پاولف که موجب کشف « انعکاسات شرطی » گردید ؛ هرچه دقیق ترساخته شود .

اما جالبترین  و ژرفترین بخش صحبت  تجربه ها  گسترش آن ها  به آدم های دور و بر بود :

کسی از ارادتمندان و دوستان استاد افتخار در یکی ار اعیاد به دیدن او می آید و دیر  وقت با وئ گرم  میگیرد  و  مصرانه  می  پرسد که کار های  نویسنده گی  به کجا رسیده است .  استاد افتخار ضمناً برایش میگوید : که کار او چیزی بیشتر از کاعذ سیاه کردن است ؛ او  باید بیاموزد و حقیقت ها را همه جانبه به خود معلوم دارد تا جمله ای را انشاء و استنتاجی را انجام و حکمی را صادر نماید . بدینجهت صرف خواندن و دانستن سخنان و پردازش های دیگران و حتی قال الله و قال الرسول کافی نیست .

خلاصه استاد افتخار به این شنوندهء خوب ؛ میگوید که منبع پایان ناپذیر دانش خود طبیعت است و همین جاست که از تجارب خود روی چوچه سگ ( یا پاپی گگ پسر خویش ) قصه ای میکند و نتیجه حاصله را به مهمان محترم خاطر نشان ساخته میگوید :

 توجه کردید که ما به خاطر شناخت خود  و آدم هایی  مثل خود  و  بالاخره جامعه  و جهان حتی از همچو جانوران باید چیز های  زیادی  بیاموزیم !

مهمان رخصت میشود و اما ؛ استاد افتخار چند روز بعد به مصیبتی بزرگ مواجه میگردد . خانم افتخار که از دیدن خواهر آن دوست که تازه از خارج به وطن باز گشته کرده  بوده ؛  بر میگردد ؛ میگوید :

کته مردکه ! گپ زدنته یاد نداری ؛ فلانی صاحبه ؛ روز عید سخت توهین کرده استی ؛ قسم خورد که دیگه به زنده گی نمیخواهه رویته ببینه !

چرا ایطو آدم محترم و عزیزِ قدر دانه  با سگ برابر کدی !؟....

دوستان عزیز ! آیا حیف  نیست از همچو تجارب عینی و حقیقی به خصوص نسل جوان وطن ؛ نسل دانشجو و راهجو و حقیقت جوی ما اصلاً به طور نامحدود آگاه و مطلع شوند ؟؟؟

بدنجهت جدا ً آرزومندم که در آینده ها اگر عمر باقی بود ؛ مباحثی در حدود تجربه های مشخص و کانکریت استاد افتخار هم داشته باشم .

ولی حالا سلسله نامه ها ؛ و اینک نامهء نخست این بخش :

فکر می کنم محتوای این نامه ؛ راست مارا می برد به طرف کتاب بزرگ محترم عالم افتخار « گوهر اصیل آدمی »

http://naweederooz.com/in/ ( 3 جلد )

 

http://www.ariaye.com/ketab/ketab.html

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آشیل بخارایی تقدیم میکند :

 

***************

 

مبارز بزرگوار محترم ....... !

 

با تقدیم درود ها و تمنیات نیک ؛  مزاحم  اوقات گرانبهای شما میشوم .

انگیزهء  این جسارت ؛  بیننده بودن  برنامه شما « ......»  ، ناراحتی از کیفیت  پخش صدا و تصویر شما  درین  برنامهء وزین  به ویژه  در روز بیستم  اسد ( مرداد ) 1385 هـ ش از یکطرف و طرح مهمترین سؤال تاریخ  و بشریت  در این  برنامه  با  دانشمند متبحر دکتور ...... ؛  از طرف دیگر است .

من آدم  مهمی نیستم .  اما گمان می کنم  از ناظر و شریک  تجربهء افغانستان  در سه دههء اخیر بودن ؛ چیز هایی  اندوخته ام  که  بیگمان چون مکمله هایی بر اندیشه ها و تجارب شما و دکتور.... و دیگر اندیشمندانِ  اصیل انسانیت ؛ سزاوار افزودن است .  من  در منطقه ای دهاتی  با  ترک اسم  و رسم  وآرزو  و  هوسِ  معمول  و  مرسوم  ؛  تنهای تنها  و  با زیست زیر زمینی  به  شکل دادن  همین یافته ها  انهماک دارم   .

عصارهء یافته های  من  از دعوی جلبی های  کودکانه و فاجعه بار« کمونیستی»  ،  جهاد پاکستانی ـ امریکایی ، طالبانیزم  ،  القاعده  و  ائتلاف  بین المللی  تروریست پرور « ضد تروریزم ! »  و  دوستیِ  گرگ صفتانهء  امریکا  و  غرب  با  ما  افغانستانی  ها  که  گویا  امپراتوریِ کمونیستی  را  ساقط  و  اسلام  ناب  محمدیِ « الن دالس »  ها  ، « فوستر دالس » ها  و « برژینسکی» ها را  پیروز ساخت  ؛  همین است که  در این میانه ؛ انسان  و انسانیت  به  بُن بست رسید ، توحش بیرقیب تر شد  و  مردمان زیادی مسخ  و مثله  و  تخدیر  و « تسخیر»  شدند .

من ماهیت  امپریالیزم جهانی  و  ارتجاع های  محلی  را  در حال  حاضر هزار مرتبه  رسواتر و آشکارتر از هر زمان دیگر  و حتی از پنجسال پیش می بینم  ولی احساس  و ادراک عمل  بر انگیز  عامه  را  ده هزار مرتبه کمتر حتی  از همین (همان!) زمان آنسوتر  می یابم  . آیا  همهء این  ها  ثمرهء  به  افتضاح  کشیده شدن  « تجربه های سرخ » است  ،  یا  بلوغ  و  نبوغ  چهار صد و چند میلیاردر مافیایی  ،  یا  تباهی روحی  و فتور  ژنتیکی ی بشری ؟؟

گاهی به آنجا میرسم که ما و شما  همچنانکه نخواهیم  توانست گوسفندان را از سلاخی برهانیم ؛  مردمان را هم نخواهیم توانست از سرنوشتی محتوم نجات دهیم  .  ولی  با  اینهم  میخواهیم  و  باید کار و مبارزه کنیم  حتی اگر  برای آن باشد که  باستان شناسانِ  پس از  بربریت مدرن  ؛  علایمی دال بر چیزی بودن  نسل  و گونهء ما را  از کدام  مقبره  و مغاره  بیابند !

این را  به  دلیلی  میگویم  که  من  با  مطالعات ، مشاهدات  و  تفکرات  اندک  که  داشتم  و  دارم  بشر را  یک  حیوان طبیعی  میدانستم  و  میدانم  و انسان  را  موجود  فرا بیولوژیک  و فرا طبیعی که  البته  مجموعهء  سجایا  و  مختصات آن  بر  زمینهء  استعداد های  بیولوژیک  و  ژنتیک  بشر ؛  اکتساب  و  متحقق  می گردد  ؛  چنانکه  در  فرهنگ  گذشتهء  ما  نیز  درک  از  انسان  همان  نیست  که  هر  دو پایی  بتواند  بی هیچ  مسؤلیتی  این  نام  منیع  را  یدک  بکشد ؛  از جمله :

              دی  شیخ  با  چراغ  همی  گشت گرد  شهر           

                                                     کز  دیو  و  دد   ملولم  و انسانم  آرزو ست !

              گفتند :  یافت  می نشود  جسته ایم    ما             

                                                   گفت  : آنکه  یافت می نشود  ؛ آنم آرزوست !

به نظر من  بشر  تاکنون  فقط  در استثناءات  به انسان  گذشته است  .  لذا  فکر می کنم  سؤال اساسیِ  عصر   ما   نبودِ  کافیِ  بشرِ انسان است !

میگویند  :  اگر خدا  و  ترس  از  عقوبت  قیامت  را  از  دنیا  بر دارند  عالم  و آدم  تباه  خواهد  شد  .  اینک  ساینس  و تکنولوژی  و  سطحی تر  و گسترده تر از آن ؛ مظاهر و آثار تمدن سرمایه داری  تمام  این چیز ها  را  از دنیا  برداشته است  و حتی از سنتی ترین  و  عقب مانده ترین  نقاط جهان  نیز  با  سرعت سرسام آوری آن ها را  محو  می کند .

 اما  خوشبختانه  به  جای  این  چیز های  توهمی  ؛  آرمان  و قهرمان  و عشق  و قبله گاه  واقعی    به  طرزی  خارق العاده  با شکوهِ  تقریباً  دست نخورده  و  حتی  فراموش شده  پا  برجاست  و آن  این است که  :  به  حکم  واقعیت  عینی  و  الگو  های  شگرف تاریخی  ؛  بشر  به  خاطری  صاحب  افزودهء  تکاملی « شناخت و معرفت » گردیده  ( یا  طبق  اساطیر  میوهء  ممنوع  معرفت  را خورده ) که  انسان  شود .

به  جز  راهِ  این  غایت ؛  تمام  طریق  ها  و  منزل  ها  به  توحش  و  بربریت  می انجامد .

هدف من  ؛  احتمالاً  دشوار فهم  است  ولی  به  هر حال  نه  عرفان  است  و  نه  هومانیسم  و اگزیستانسیالیزم  و  مفاهیم  مشابه .

بشر  یکی از حیوانات طبیعی است که  انواع آن ها  از  ویروس های (RNA) و (DNA)  یعنی بی سلول های حیه تا موجودات  تک سلولی و چندین تریلیون سلولیِ  نباتی و حیوانی  شاید  بیشتر  از 50  میلیون  عدد  است  .  همهء  نفوس  نوع  بشر  موجود  در گیتی که  در حال حاضر  شش  میلیارد  نفر تخمین  می شود  ؛  حتماً  و الزاماً   بشر یعنی حیوان طبیعی  دارای درجهء معین  تکاملی  هستند  ولی حتماً  و الزاماً  انسان  نیستند .

هر فرد بشر  ؛ به  حکم  طبیعت  و  قوانین حیات  موجود حیهء موسوم  به  بشر هست  و  مزیداً  مستعد انسان شدن  هم  هست  اما  انسان بودن  او  مورد سؤال می باشد .

 طور مثال ناقص  ؛  هر فرد  بشر  مستعد  دانشمند شدن  ،  فیلسوف شدن  ،  هنرمند شدن ، کیهان نورد شدن  وغیره  هست  ؛  اما  عناوین « دانشمند »  ،  « فیلسوف »  ، « هنرمند » ، « کیهان نورد »  و  همانند ها  در باب  او  مورد  سوال  است  ؛  ملاک ها  و  ضوابطی  جهانشمول  وجود  دارد که  بر این سوال ها  پاسخ  میدهد  و این  عناوین  را  در  بارهء  فرد  تائید  یا  رد   می دارد .

طبعاً  برای جهانبینی های  مذهبی  و  توهم  های  بسیط  اعصار   متقدم  بر آن ها  میسر نبود  که  میان  عنوان « بشر »  و « انسان »  تفکیک  قایل  شوند  و  مفهوم  انتزاعیِ « انسان » را چنانکه  شائیسته است ؛  از  مفهوم  طبیعی « بشر»  تفکیک  نمایند  .

 اما  تا حدودی  تعجب آور است  که  ادبیات ، جهانبینی ها  و  فلسفه های  فرا مذهبی  5 - 6  قرن اخیر  به  شمول  مارکسیزم  چطور ـ چنانکه  اهمیت  بی مثالِ  این  امر   می طلبد  ـ  به آن  انهماک  و  التفات  نکرده اند  و  تا  همین  الآن  هم  بزرگترین  متفکران  که  حرف اول  را  در جهان  می زنند  ؛  توجه  شایان  به این تفاوت  ژرف  و  عظیم  مبذول  نمی دارند ؟؟؟

محترم دکتور ..... در  برنامهء  شما  فرمودند  که  ایدئولوگ  های  سرمایه داری  انگیزهء سود شخصی  را  در تولید ؛  برخاسته  از طبیعت بشر  تلقی کرده  و  بر این اساس  نظام  سرمایه داری  و  استثمار را جاویدان  و  « پایان تاریخ » می دانند  .  ایشان  منجمله  به  اتکا  بر تحقیقات  و آزمایشات شخص خود  وعده  دادند  که  جواب  قاطع  و  نهایی  بر این  ادعا  خواهند  داد .

به نظر  من  تا  زمانی که  بشر  یعنی حیوان  محض را  داریم  سخن ایدئولوگ های سرمایه داری  حقیقت  دارد  .  حیوان ؛  گرچه  دارای  مغز  هست ؛ مگر  واضحاً  با  شکم  و  تحت شکم خود  جهان  را  می سنجد  و  نسبت  به آن  واکنش  نشان  میدهد  .  لذا  بشر که  از طبیعت  ؛  حیوان  به  دنیا  می آید  و  در  محیط حیوانی  ؛  علی الرغم  آرایش ها  و  بزک  های  گوناگونِ  فریبنده  ؛  حیوان  باقی  میماند  ؛  تابع  کشش های  شکم  و  زیر شکم  و  غرایز خود  محوری  و  خود نمایی است  و  با  همین  انگیزه  هاست  که  حرکت  میکند  و  حتی خود  را  به کشتن  می دهد .

اما « انسان » که  از طبیعت  نمی آید  بلکه  در بیرون  از آن  توسط  اجتماع  و  تاریخ  و  فرهنگ  ساخته  می شود  ؛  قبل از  هر چیز  طبیعتِ  بشرِ حیوان  را  به دور می افکند  ،  فقط  دگرگونی  در طبیعتِ  بشر است  که  او  را  انسان  می سازد  .  مفهوم   انتزاعی  انسان  در کوتاهترین  جمله  همانا  آگاهی و مسؤلیت است  ؛ آگاهی  از  خود  و  ماورای  خود  و  مسؤولیت  در  برابر  نوع  و  مجموع  حیات  و  هستی  است  که  حداقل آن  جامعه  و  تاریخ  و  ایکوسیستم  می باشد !

 بنابرین حتم  دارم  که  محترم  دکتور .....  سجایا  و  فضایل اکتسابی  و  فراطبیعی  را  در  برابر غرایز  و  انگیزه های حیوانی  قرار میدهند  .  منتها  درین  بحث  و  تمام  مباحث  دیگر  ؛  این عدم  تفکیک  روشن  فلسفی  و  علمی  مفاهیم   بشرِ حیوان  و  بشرِ انسان  کماکان  پرابلم  خواهد  بود .

ما اکنون بر اساس تاریخ علمی عصر حجر میدانیم  که طئ هفت میلیون سال از پیدایش نخستین موجودات بشر نما  بدینسو  وضعیت عمومی حیات  دگرگونی های  عظیمی پذیرفته است  و  منجمله  گونه های  بشری  مختلفی  پیدایش یافته  و  منقرض شده اند  .  این دوران  در چند  دورهء زمین شناسی مطالعه می شود  که  کرهء زمین  را  ا عصار یخچالی زیادی  در نوردیده  است   .  گونهء بشر  امروزی  که  نسبت  به  همه گونه های  متقدم  تکامل یافته تر است  ؛  کمتر  از  دوصد  هزار سال  عمر  دارد .

اگر بشر کنونی  ؛  چنانکه  تا  حال  نتوانسته  است  به  طور کامل  و  یا  در اکثریت  غالب  انسان  شود ؛  با  شناخت  و آگاهی  و  اکتساب آنها  به  زودی  ها  بر این  مقام  اکبر  و  اعظم  نایل  نشود  ؛  مانند روزگار « عصر حجر»  دگر باره  به یک  انقراض  و  تجدید نسل  و جهش (DNA)  گرفتار خواهد  شد  و چه بسا  زمینهء  فاجعهء « تکامل بخش» ی چون « عصر یخبندان » را  اینبار  با  دستان  خود   فراهم  خواهد  کرد .                                                                                                                                                 

ولی از انجا که  انسان  در هر حال  ـ  چه در گونهء بشری موجود  و  چه  در گونهء بشری  هنوز کمال یافته تر احتمالی در آینده  ـ  بیرون  از نفس طبیعت  یا  در  اجتماع  تاریخی  و  با فرهنگ ؛ آفرینش می یابد ؛  توجه  و  تعمق  و خلاقیت  و  مسؤولیت  در قبال  اجتماع  انسان ساز ؛ کار عظیم  و  مهم  پیشروان  انسانیت  است  .  قدم  اول  در این راه  به  عقیدهء  من  ایجاد  ترمینولوژی  انسان و جامعهء انسانی  و الغای  قاطعانه  و  بیرحمانهء  ترمینولوژی های مغشوش  و  موهوم  متضاد  با  آن  در علم  و فلسفه  و  ژونالیزم  و  هنر  و  اطلاعات جمعی  است  .

شما بشر  را  انسان کنید ( و نام کبیر انسان را  با  علم  و حساب و فورمول  از دو پا  های  وحشی  سلب  بدارید ! ) ؛ سوسیالیزم علمی مارکس  ، مدینهء فاضلهء افلاطون  و  بهشت رؤیایی پیامبران  مانند  بهاران طبیعت  با  خیزش  و  رویش  تقریباً  ناگهانی  پهنای کرهء زمین  را  فرا  می گیرد  .  مسأله این است !

من  عمدتاً  در لابراتوار های افغانستان چیز های  مهمی درین  راستا  یافته ام  و منجمله  می توانم  ادعا  کنم که  نبود « کار »  هدفمند  و تعیین کننده  درین  استقا مت  را  هم  ؛  کشف  کرده  ام !

اینکه  شما  بزرگواران  پیرامون  الترناتیف  وضع هول انگیز موجود  جهان  مباحثه  دارید ؛  برایتان  مرحبا  می گویم  ؛  ولی  تمنا  دارم  که  به دنبال آن  به این  پرسش نیز  بپردازید  که آیا  با  بشر موجود  می شود آن الترناتیف  را  پیاده کرد ؟ آیا  این بشر اصلاً  اهلیت  و استحقاق آنرا  دارد ؟ 

سخن  بر سر قاعده است  نه  استثنا  و استثناءات !

آیا  برای صعود  به آن  بلندی ها  به یک گونهء کاملتر بشری  نیاز  نیست؟

برای عرض اندام کردن چنان گونهء مطلوب ؛ آیا یک مهندسی  ژنتیک تکاملیِ دیگر را که  با  دست  فاجعه ای عظیم  چون  یک  عصر یخبندان ؛ روی  خواهد  داد  و این گونهء  برده گی پذیر  و  برده گی پرست  را  هم  به  موزه ها  و صغنه ها  خواهد سپرد  ؛  نمیتوان  و  نباید  با  یک  انقلاب ممکن از  بشر طبیعی  به  انسان فرا طبیعی تعویض کرد ؟؟

 

                                                                      با احترامات و آرزوهای نیک                                                                                                                     

                                                      افغانستان ـ محمد عالم افتخار

 

 

**************************

 

( تکیه ها روی کلمات و جملات از من ـ بخارایی ـ است )

http://aashil.blogfa.com/    آشیل بخارایی

 


August 23rd, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها